به گزارش «شیعه نیوز»، منابعی از آزار شدید کودکان در یک مرکز سخن گفتند که پیگیری این پرونده منجر به تغییرات جدی در این موسسه خیریه شد.
کودکی هفت، هشتساله دچار شبادراری میشود و این آغاز ماجراست: روز که برمیآید زندگیاش رنگ میبازد؛ آنطورکه یکی از مربیان این مرکز میگوید، نخست با همکاری رییس و یکی از مربیان، دستوپای این کودک با اتو سوزانده میشود و بعد هم در حمام ساختمانی قدیمی که پر از سوسک است، زندانی شده و غذایش به نان خشک و آب محدود میشود و این روند یک هفته ادامه پیدا میکند.
ماجرا را یکی از مربیان پیشین موسسه خیریه زنجیره مهر ماندگار به خبرنگار اعتماد اطلاع میدهد و صحت آن و دستکم سوزاندن دستوپای این بچه از طریق چند منبع دیگر هم تایید میشود، تصاویری هم صحت آن را اثبات میکنند. این تنها یکی از قصههای وحشتناک این مرکز است و منابعی میگویند ماههاست که روزگار ۲۴ بچه بیسرپرست و بدسرپرست ساکن در این مرکز همین است. پس از تماس منابعی با خبرنگار اعتماد و روایت این آزارها، موضوع پیگیری میشود و صحت دستکم بخشی از آزارها تایید میشود. همان روز این پرونده به منابعی در بهزیستی استان تهران و کشور هم منتقل میشود که بهزیستی پس از بررسی و تایید تخلفات صورتگرفته، به شیوه خود با این مرکز برخورد میکند.
فارغ از این مرکز خاص که در ادامه بیشتر و دقیقتر به آن پرداخته میشود، چند سالی است که اخبار آزار و تنبیه کودکان ساکن در مراکز نگهداری خصوصی و همچنین مراکز نگهداری از معلولان، معتادان و اقشار فرودست نیازمند زندگی در چنین مراکزی شدت یافته و ماهی نیست که خبری از این مراکز به رسانههای رسمی راه پیدا نکند. جستوجوی ساده در اخبار خبرگزاریها و رسانههای رسمی داخل کشور هم این موضوع را تایید میکند؛ از خبر منتشرشده در خبرگزاری مهر با تیتر «گزارشی از تعرض به کودکان معلول در پرورشگاه» تا خبر «ایراد صدمات بدنی به معلولان (کودکآزاری) در یک مرکز در شیراز» که درنهایت منجر به بازداشت رییس همین مرکز در خرداد امسال شد تا دهها و حتی صدها خبر مشابه که در چند سال گذشته رسانهای شده است. دلیل هر چه هست اما به نظر میآید از اواخر دهه هشتاد و واگذاری بسیاری از مراکز بهزیستی به موسسات و خیریههای خصوصی تعداد این اخبار هم افزایش یافته و حتی کار به جایی رسیده که حالا بهزیستی در کنار بررسیهای رسمی و فرستادن ناظران خود، در سامانهای تازه از مردم خواسته که هرگونه تخلف و آزار در این موسسات را اطلاع دهند؛ موضوعی که مشاور رییس سازمان بهزیستی در گفتوگو با «اعتماد» هم آن را تایید و بر اهمیت آن تاکید میکند.
گزارش پیشرو روایت وضعیت ساکنان یکی از این موسسات و پیگیری و بررسی آن است که البته در نهایت به نتیجه هم میرسد و دستکم تاکنون این موسسه اخطار دریافت کرده و بهطور موقت از سرپرستی این کودکان خلع ید شده است. پرونده اما جزییات فراوان دیگری هم دارد که در ادامه به آن پرداخته میشود.
افشاگری بر اثر درگیری داخلی؟
روایت منبعی که پیشتر در این موسسه به مربیگری مشغول بوده چنان هولناک و حیرتآور است که مدام خبرنگار را وادار میکند این پرسش را مطرح کند که «خاطرات زندانیان مخوفترین زندانها را میگوید یا شیوه برخورد با کودکان یک موسسه خیریه؟ چقدر این روایتها واقعی است و آیا ممکن است ناشی از اختلاف با مدیران این مرکز باشد؟» او که حالا با این موسسه بر سر جنگ است و کارشان به شکایت هم کشیده شده، اما میگوید عین واقعیت را میگوید و حتی میگوید به دلیل عذاب وجدان دیدن چنین برخوردهایی کارشان به جدایی کشیده شد. ماجرا اما دقیقا چیست؟ براساس روایت منابعی که دستکم همکاری آنها با این موسسه برای خبرنگار اعتماد اثبات شده، آزار کودکان در موسسه نگهداری از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست در تهرانپارس به یکی، دو مورد خاص خلاصه نمیشود هر چند مورد آخر یعنی سوزاندن دستوپای یک کودک و زندانی کردن او، منجر به اختلاف مربیان و این افشاگری شده است.
۲۴ کودک در این موسسه به زندگی مشغولند؛ ۱۲ نفر با سن پایینتر در طبقه همکف و ۱۲ نفر دیگر هم در طبقه بالا که روایتها میگوید تقریبا تمام این کودکان تنبیهات مختلفی از محرومیت از دریافت غذا تا برخورد شدید فیزیکی را تجربه کردهاند. یکی از مربیان پیشین این مرکز در توضیح این آزارها به «اعتماد» میگوید: «در چند ماهی که من آنجا بودم انواع آزار و تنبیه کودکان را به چشم دیدم تا اینکه اتفاقی رخ داد که دیگر به هیچوجه قابل تحمل نبود؛ اینجور که من مطلع شدم یکی از بچهها شب ادراری داشت که البته پیشتر هم شیطنتهایی داشت و شرایط درسیاش هم خوب نبود. اینها این بچه را تهدید کردند که اگر یکبار دیگر شب ادراری داشته باشد با اتو دستت را میسوزانیم و نمیدانم از روی عمد یا سهو دست و پایش را سوزاندند. من با مدیر صحبت کرده بودم که چرا این کار را کردی و میگویند من واقعا چنین قصدی نداشتم. با کمک یکی از مربیان بچه را گرفته و مدیر هم این بلا را سرش آورد.» او این روایت حیرتآور را به این شکل ادامه میدهد که «من روز بعد در کلاس درس متوجه شدم. موقعی که متوجه شدم با همین خانم صحبت کردم و گفت من از قصد این کار را نکردم و میگفت حتی به دست و پایش نخورده اما مگر میشود به دست و پایش نخورده باشد، اما رد اتو مانده باشد. بعد از این نه تنها بچه را به مراکز درمانی نبردند که برای تسکین عذاب وجدان خودشان بچه را به مدت یک هفته در حمام نگه داشتند. بچه را حدود یک هفته در حمام تاریک زندانی کرده بودند و غذایش در همین حمام تاریک نان خشک بود.»
او میگوید دیدن این شرایط منجر به جداییاش از این موسسه شده است: «من این شرایط را که دیدم دچار عذاب وجدان شدم؛ بچه ۷-۶ ساله را یک هفته با دست و پای سوخته داخل حمام تاریک زندانی کرده و غذایش نان خشک بوده است (یکچهارم نان خشک) حمام هم که پر از سوسک بود، چون ساختمان بسیار قدیمی است.» او میگوید چون این کودک را از حمام خارج کرده با او برخورد کردند: «شیفت آخر من جمعه بود و صبح شنبه به من زنگ زدند که آقای فلانی چرا فلانی را از حمام بیرون آوردید و من باید چه میگفتم و به همین خاطر من را توبیخ کردند؛ من دیده بودم بچه ضعف پیدا کرده و زیر چشمانش کبود است و با خودم کمی عسل بردم اما روز شنبه زنگ زدند که چرا عسل با خودت بردی و همین داستان را پیش گرفتند.» اما این مربی چرا حدود شش ماه تمام این برخوردهای به روایت خودش هولناک را به چشم دیده و به همکاری با این مرکز ادامه داده است و اگر او را در همین مورد آخر توبیخ نمیکردند باز هم به همکاری با این موسسه ادامه میداد؟ او در پاسخ به این پرسش میگوید: «اتفاقا به من گفتند بیایید صحبت کنیم ولی من حتما و در هر صورت گزارش میدادم. من دوست داشتم با اینها ادامه بدهم، اما در این مدت هم شگرد خودم را داشتم.» گمان میکردید حضورتان در این مرکز تاثیر مثبت دارد یا درآمد مالی آن دلیل همکاریتان بود؟ این مربی در این باره هم میگوید: «صادقانه هر دو مورد؛ من هم به حقوقش نیاز داشتم و هم اینکه احساس میکردم وجودم هر چند که تاثیر اساسی نداشته باشد، اما مفید است و بهتر از نبود من است. البته در برخی موارد من هم به خاطر سکوتم مقصر و مجرمم.»
منابعی که همکاری آنها با این موسسه تایید شده است، روایتهای حیرتآور متعددی را مطرح میکنند؛ مثلا میگویند بچههای مرکز به شکل عجیبی از مسوول فنی ترس داشتند و خود این فرد دلیل این ترس را به این صورت توضیح داد که «من همان ابتدا چنان زهر چشمی از این بچهها گرفتم که دیگر همیشه از من حساب میبردند. در همان ابتدا یکی از بچهها را چنان ترساندم و گفتم زبانت را میبرم و چنان به دهنش پشت سر هم زدم که دهانش خونی شد و حالا این بچهها مثل مرگ از من میترسند.» روایتهای این منابع میگوید که «حتی یکی از مربیهای بچههای نوجوان یکبار یکی از بچهها را چنان زده و هل داده که با شیشه از پنجره به بیرون پرتاب شد که واقعا خاطره عجیب و تلخی است یا یکی از مدیران خانم یکبار یکی از این بچهها را داخل راهپله چنان میاندازد که از دهان و صورت بچه خون میآید و چنان با روح و روان این بچه بازی شده بود که میخواست خودکشی کند. آن شب دو، سه ساعت با بچه صحبت کردیم و بچه را از هر اقدام خطرناک منصرف کردیم و با یک قرص او را خواباندیم و صبح هم ماجرا را به شکلی ختم به خیر کردیم اما مگر این آثار به راحتی از بین میرود.»
این مربیان میگویند که در این مرکز هدف آرام نگه داشتن ۲۴ کودک و نوجوان در یک محیط کوچک و صد متری است و با همین هدف مدام بچهها را میترسانند که «اگر امتیازت فلان شود از ناهار فردا محرومی و تنبیهاتی اینجوری، آن هم درحالی که در هر طبقه ۱۴-۱۳ بچه را در یک محیط صد متری نگه میدارند.» این منابع میگویند که این مرکز حتی روانشناس مشخص برای چنین کودکان آسیبدیدهای هم ندارد: «حدود یکسال و یکسال و نیم است که روانشناس دایم و مستقر نداشتهاند درحالی که جزو الزامات مرکز است که براساس آن باید پایش شوند. هیچکس نمیآمد و فقط برخی بچهها را که موردش بسیار حساس میشد یک جلسه پیش روانشناس میبردند.» اما چرا باید مربیانی چنین تنبیهاتی را انجام دهند؟ آنهم تنبیهاتی چنین وحشتناک؟ توضیحات این افراد در پاسخ به این پرسش را میتوان به این صورت خلاصه کرد که بعضی از این کودکان به دلایل شرایط خاص خود و دشواری که پشت سر گذاشتند، بیشفعال هستند یا اینکه شیطنت و رفتارهای منحصر به خود را دارند و چون محیط کوچک است و امکانات مرکز هم به شدت پایین و هیچکدام از مربیان هم برای چنین شرایطی آموزش ندیدهاند، مجبور به انجام چنین تنبیهاتی میشوند.
«مرکز نمونه هستیم و بچههایمان به دیدار رییسجمهوری هم رفتهاند»
اگرچه مسوولان این مرکز تماس و برخورد بهزیستی با آنها را تایید میکنند، اما روایتهای آزار این کودکان را رد میکنند و میگویند از سر رقابت دیگر موسسات یا تخلف یک مربی خاص است. «حامد حقی»، مدیرعامل و عضو هیات موسس موسسه خیریه و نیکوکاری زنجیره مهر ماندگار در این باره به «اعتماد» میگوید: «این موارد درست نیست، اتفاقا مرکز ما مرکز نمونه تهران است. از سال ۹۴ بچهها دراختیار ما بودند و درواقع ما در خدمت بچهها بودیم؛ یعنی این ۲۴ نفر الان ۸ سال است که در این موسسه هستند. ما جزو مراکز نمونه کشور هستیم و وقتی بهزیستی و رییسجمهوری میخواهند به موسسه سر بزنند سراغ ما میآیند. شب عید بچههای ما در افطار با رییسجمهوری حضور داشتند. آقای قالیباف آنجا آمدند. منظورم این است که ما مرکزی نمونه هستیم و این روایتها درست نیست.»
او میگوید که تخلفی صورت گرفته اما مساله حل شده است: «یک نفر یک خطایی کرده بود که ما آن یک نفر را اخراج کردیم و با بهزیستی مشکلمان را حل کردیم؛ اولا بچههای ما حق صحبت با خبرنگار را ندارند و دوم اینکه من روی خدمت به بچهها شک ندارم. اتفاقا بچههای ما سرحالترین و مودبترین بچههای بهزیستی هستند و مدام در مراسمهای مختلف بچههای ما را صدا میکنند. ما یک نفر را اخراج کردیم به خاطر اینکه بچهها را کتک زده بود و از او به دلیل کودکآزاری شکایت هم کردیم. ما اصلا اجازه هیچگونه برخوردی با بچهها را نمیدهیم و اگر کسی تخلفی کند مثل همین مورد او را اخراج میکنیم.» این سخنان مدیرعامل موسسه خیریه و نیکوکاری زنجیره مهر ماندگار درحالی است که منابعی در بهزیستی استان و کشور در گفتوگو با «اعتماد» از برخورد شفاف و حتی خلع ید این موسسه درباره کودکان سخن میگویند؛ حقی در سخنان خود البته بخشی از این برخورد را روایت و تایید میکند: «از بهزیستی به ما گفتند مسوول فنی را عوض کنید. اینکه همه باید اخراج شوند درست نیست و فقط همان مسوول فنی باید تغییر کند. مسوول فنی همه کاره است و وقتی تغییر کند مربی و بقیه موارد هم عملا تغییر رفتار میدهند و تغییر ایجاد میشود. ما یک مربی را که خودمان اخراج کردیم و یک مربی دیگر را به دلیل اینکه این موضوع را گزارش نکرده بود، اخراج کردیم و مسوول فنی هم قرار است که تغییر کند و زمان خواستیم چون در لحظه نمیشود این اتفاق رخ دهد.»
انتهای پیام
منبع: اعتماد