SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:به گزارش «شیعه نیوز»، بحرین یکی از مهمترین کشورهای منطقه خاورمیانه به شمار میآید که عمده ساکنان آن از شیعیان هستند. پادشاهی بحرین کشوری است جزیرهای، که پایتخت آن منامه و زبان رسمی آن عربی است. بحرین، یکی از کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران در منطقه حساس خلیج فارس است و جدای از آن، سالها جزو قلمرو خاک ایران بوده است. بحرین با جمعیت حداکثر شیعی در رتبه سوم از کشورهای شیعی جهان به لحاظ درصد جمعیت میباشد. برای شیعیان، شناخت کشورها و جمعیتهای شیعی در جهان، از اهمیت بالائی برخوردار است؛ چرا که در سایه یک شناخت کامل از وضعیت یکدیگر، با نقاط قوت و ضعف، مشکلات و موانع و... یکدیگر آشنا شده، با تکیه بر اصول و مبانی و اعتقادات واحد، میتوانند جایگاه سیاسی، اجتماعی، مذهبی و... خود را در جهان تحکیم و قوام بخشیده و به صورت یکپارچه در مقابل دشمن واحد که استکبار، استعمار و وهابیت است، ایستادگی کنند تا چپاولگران، هرگز اندیشه تجاوز، احاطه و تسلط بر آنان را در سر نپرورند.
در خصوص اینکه کلمه «بحرین» از کجا گرفته شده و به چه معناست، نظرات مختلفی ابراز گردیده است. برخی وجه تسمیه آن را مربوط به واقع شدن این ناحیه در میانه دو رود «محلّم » و «عین الجریب» در شمال و جنوب دانستهاند که البته امروز از آن ها اثری نیست. بعضی دیگر وجه تسمیه بحرین را وضع طبیعی و بارندگی دانستهاند و معتقدند که این سرزمین حد فاصل دریای شور خلیج فارس و آب شیرین بارانی است که در برخی نواحی این کشور جمع میشود. عدهای دیگر گفتهاند که حدود جنوبی این سرزمین، در وقت نام گذاری، تا سواحل دریای عمان و حضرموت امتداد داشته و این زبانۀ خاکی که میان دو دریای خلیج فارس و دریای عمان قرار داشته، به دو دریا منسوب و از این رو به بحران یا بحرین موسوم شده است.
برخی دیگر از محققان بر این باور هستند که بحران یا بحرین، تثنیه برای «بحر» نیست؛ بلکه اسم منسوب به بحر است. ازاین رو، «ان» پسوند نسبت است نه تثنیه که در زبانهای فارسی، عربی و سریانی رواج دارد. بنابراین، لفظ بحران به معنای بحری و دریایی است.[1]
بحرین به پنج استان تقسیم شده و تا 3 ژوئیه 2002 دارای 14 شهر بوده است. این کشور متشکل از 33 جزیره که عمدتاً از دشتهای بیابانی تشکیل میشوند و مرتفعترین نقطه آن، تنها 122 متر ارتفاع دارد. بحرین آب و هوایی خشک با زمستانهایی معتدل و تابستانهایی بسیار گرم و مرطوب دارد. نفت و گاز طبیعی و ماهی و مروارید از منابع طبیعی این کشور است؛ اما کاهش ذخیره نفتی باعث شده تا بحرین در سالهای اخیر به سمت فن آوری و تصفیه نفت حرکت کرده و به یکی از مراکز بانکی بینالمللی تبدیل شود. شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه از سال 1999 قدرت را در این کشور در اختیار دارد و در سال 2002 کشور را به یک پادشاهی مشروطه تبدیل کرده و عنوان خود را از امیر به پادشاه تغییر داد. بر اساس برآورد سال 2009 جمعیت بحرین 727٬785 نفر بوده که 235٬108 نفر از آنها شهروندان خارجی هستند.[2]
مردم بحرین از نژاد اعراب سامی و آریایی هستند. اولین اعرابی که به بحرین آمدند، قبیله عدنان بود که از حجاز به آنجا رفته بودند. تا پیش از ظهور اسلام نیز تعداد زیادی از ایرانیان زرتشتی و یهودی در آنجا می زیستهاند. اکنون در بحرین اکثر جمعیت را اعراب تشکیل میدهند و دومین رده آمار شامل ایرانیان میشود. البته نباید فراموش کرد که بحرین از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و هر دو نژاد ایرانی و عرب در این سرزمین مسلمان میباشند. در حال حاضر بیش از یک سوم جمعیت بحرین را ایرانی تبارها تشکیل میدهند. از کشورهای شبه قاره، شرق دور و اتباع غربی نیز در این کشور مشغول زندگی هستند.[3]
از نظر جامعه شناسی، جمعیت کنونی بحرین در هفت دسته جای میگیرند:
1. خانواده حاکم(آل خلیفه)
2. سنیهایی که اصلیت آفریقایی دارند و طی فرایند برده فروشی و خرید برده در قرن هجدهم و نوزدهم وارد بحرین شدند.
3. سنیهایی که اصلیت عرب دارند و ریشه آنان به قبایل جزایر اطراف بحرین میرسد.
4. سنیهایی که تحت عنوان «هوله» معروف بوده و اصالتاً عرب هستند که ابتدا به سواحل شمالی خلیج کوچ کرده بودند و سپس به سواحل جنوبی بازگشتند.
5. طبقه «بحارنه» که شیعیان بحرینی الاصل هستند.
6. طبقه «عجم» شیعیان ایرانی هستند که به بحرین مهاجرت کردهاند.
7. گروههای کوچک از ادیان مختلف مسیحی، یهودی و هندویسم که قرنها پیش در بحرین ساکن شدهاند.[4]
بحرین از گذشتههای دور که سابقه آن به زمان هخامنشیان بر میگردد، از نظر سیاسی و اقتصادی وابسته به ایران بوده است. در زمان حاکم شدن مسلمانان بر ایران، بحرین نیز جزو قلمرو حکومت اسلامی به شمار میآمد. این کشور در اوایل سده شانزده و در سال 1514 مورد تجاوز پرتغال قرار گرفت و به تصرف پرتغالیها درآمد. در دوره شاه عباس اول ایران موفق شد این منطقه را از پرتغالیها باز پس گیرد؛ اما بار دیگر و در سال 1783 «شیخ احمد بن خلیفه» از خاندان خلیفه که اصالتاً عربستانی بودند، به این منطقه حمله کرد و این منطقه را به تصرف خود در آورد. شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه در 1820 با امضای قرارداد سیاسی با انگلستان، تحت الحمایه آن کشور شد. در سال 1971 به دنبال یک سری تغییرات ایجاد شده و به ویژه اعلام بریتانیا مبنی بر خروج از خلیج فارس و با توافق ایران، بریتانیا و آمریکا، مسأله بحرین به سازمان ملل واگذار شد و این سازمان با انجام یک نظرخواهی گزینشی که طیف خاصی از مردم بحرین در آن شرکت کرده بودند، به استقلال بحرین از ایران رأی داد و این کشور را به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل پذیرفت. بر اساس قانون 108 مادهای مصوب 1973، حکومت در کشور بحرین موروثی اعلام شد و تعیین نخست وزیر از حقوق و اختیارات پادشاه محسوب میشد و نخست وزیر به همراه هیأت وزرایش در برابر پادشاه مسئول میباشند.
بحرین از سال 1783 تحت حکومت آل خلیفه قرار گرفته است؛ در حالی که حکومت قاجار و پهلوی آن را بخشی از ایران میدانست. بحرین از سال 1820 میلادی تحت سرپرستی کشور بریتانیا درآمد و در سال 1971 اعلام استقلال کرد و ایران اولین کشوری بود که استقلال آن را به رسمیت شناخت.
در گذشته به منطقه ساحلی جنوب خلیج فارس، حد فاصل بصره تا بحرین امروزی بحرین گفته میشد(که شامل منطقهٔ احسا، در عربستان هم بود). بحرین قبل از زمان ساسانیان در قلمرو ایران بود. از سال 1522 تا 1602 بحرین مدتی در اشغال پرتغالیها قرار گرفت. در سال 1602 میلادی، پس از اخراج پرتغالیها توسط شاه عباس از خلیج فارس، دوباره حاکمیت ایران بر آن(به جز دورههای کوتاهی از حملهٔ عمانیها تا سال 1783 میلادی) ادامه پیدا کرد.
از سال 1783، جزیرهٔ بحرین به دست آل خلیفه(که از اعراب شبه جزیرهٔ عربستان بودند) افتاد که از قرن نوزدهم تا سال 1971 تحت الحمایهٔ انگلیس بودند. با این حال، در دوران قاجار و پهلوی، ایران هنوز مدعی مالکیت بر بحرین بود. در سال 1927 ایران در شکوائیهای رسمی به بریتانیا، نسبت به قرارداد این کشور با سلطان نجد و حجاز(که پس از مدتی به عربستان سعودی تبدیل شد) اعتراض کرد. چون در بخشی از این پیمان، از «...تعهد به حفظ روابط دوستانه و صلح آمیز با سرزمینهای کویت و بحرین» یاد شده بود. اما انگلیسیها امیر بحرین را حاکمی مستقل و جزیره و اهالی آن را تحت الحمایه دولت بریتانیا دانستند و مدعی شدند که ادعای حاکمیت ایران بر بحرین بر هیچ مبنای معتبری استوار نیست. ادعاهای ایران بر بحرین در سالهای بعد نیز ادامه یافت؛ از جمله در سال 1336 قانون تقسیمات کشوری جدیدی به تصویب رسید که در آن بحرین استان چهاردهم ایران تعیین شده بود.
در حالی که موضع انگلستان در حمایت از استقلال بحرین با استقبال کشورهای عربی مواجه شده بود، دولت شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را مورد تأیید رسمی قرار داد. در سال 1968 با تصمیم انگلیسیها به خروج نیروهای خود از منطقه شرق سوئز و خلیج فارس بحث بر سر وضعیت بحرین دوباره به اوج رسید. پیشنهاد انگلیسیها تشکیل فدراسیونی از قطر و بحرین و هفت امیرنشین حاشیه خلیج فارس بود که با مخالفت شدید ایران روبرو شد. در 4 ژانویه 1969 شاه ایران در نشستی خبری در دهلی نوة موضع معتدلتری اتخاذ کرده و از حق اهالی بومی برای تعیین سرنوشت خود از طریق یک همه پرسی سخن گفت؛ «...چنانچه مردم بحرین علاقهمند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت». اما شیخ عیسی، حاکم بحرین که میترسید چنین رفراندومی باعث ایجاد دشمنی و تنش بین ایرانیها و اعراب منطقه شود، پیشنهاد شاه را رد کرده و پاسخ تهدیدآمیزی را از شاه دریافت کرد که در آن آمده بود، ایران نه تنها استقلال بحرین را به رسمیت نمیشناسد، بلکه در صورت عضویت آن در سازمان ملل، از این سازمان خارج خواهد شد.
پس از چندین ماه مذاکرات محرمانه، ایران در 9 مارس 1970(اسفند 1349) با درخواست از دبیرکل سازمان ملل برای اعمال مساعی جمیله به منظور تشخیص خواست واقعی مردم بحرین پیشقدم شد. ایران اعلام کرده بود، نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تأیید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد، خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و اوتانت، دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست ویتوریا گیچاردی را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل پس از گفتوگو با طیف گستردهای از مقامات مذهبی و مدنی و مردم عادی، اعلام کرد که تقریباً تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملاً مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آنها، آن را یک کشور عربی میدانند. این تصمیم در شورای امنیت تأیید شده و بحرین استقلال خود را در 14 اوت 1971 اعلام کرد و ایران نیز اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت.
بحرین 706 کیلومتر مربع مساحت دارد که کوچکتر از کوچکترین استان ایران است. از هفتصد کیلومتر مربع مساحت این کشور، نزدیک به چهارصد کیلومتر مربع آن بیابانی است. بحرین به «جزیره یک میلیون نخل» نیز شهرت داشته است. بحرین شامل سه شهر یا به عبارت بهتر سه جزیره اصلی، منامه و محرق و سترهاست و منامه یعنی بزرگترین این جزایر، پایتخت آن به شمار میآید. در بحرین روستاهایی هم هست که در فاصلههای نزدیک به یکدیگر قرار دارند. به دلیل وسعت کم بحرین، مسئولان این کشور کوچک اقدام به پر کردن دریا و افزایش وسعت سرزمین خود کردهاند و با ساخت و سازهای هدفمند، پیشرفت قابل توجهی داشتهاند. کشور بحرین 5 استان دارد که عبارتند از: عاصمه(استان پایتخت)، جنوبیه، شمالیه، وسطی و محرق. جزایر حوار متعلق به بحرین که در نزدیکی قطر واقع شدهاند، بخشی از استان جنوبیه هستند.
1- خاندان آل خلیفه
اصل و نسب خاندان آل خلیفه، به خاندانی به نام "العتوب" باز میگردد که از منطقه "الافلاج" در جنوب نجد در عربستان سعودی به سواحل جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند و در ابتدا در قطر سکنی گزیدند و سپس راه به سوی منطقه "کوت" در کویت بردند. هنگامی که در سال 1795 میلادی ستاره قبیله "بنی خالد" به خاطر سرکوبگری حکومت سعودی افول کرد، این ستاره العتوب بود که درخشیدن گرفت.
خاندان آل خلیفه بحرین و خاندان آل صباح در کویت، از این خاندان نشأت یافتند. آنها قدرت را به این گونه بین خود تقسیم کرده بودند که خاندان آل صباح بر حکومت و خاندان آل خلیفه بر تجارت سلطه داشته باشند.
اما وقتی در سال 1765 ـ 1776میلادی میان خاندان العتوب اختلاف نظر پیش آمد، آل خلیفه به ریاست "محمد بن خلیفه" از کویت خارج شد و روی به "الزبارة" در سواحل غربی قطر نهاد تا با سکونت آنها در این منطقه، مردان قبیله "الجلاهمة" که در منطقه "الرویس" در قطر ساکن بودند، به حمایت از آل خلیفه پرداخت و کمکهایی به آنها ارائه داد تا سلطه آنها بر بحرین را گسترش دهد و این مقارن با اواخر قرن هجده میلادی بود. منطقه الزباره در آن زمان بندر تجاری و بازرگانی بود که به تجارت مروارید معروف بود و تحت حاکمیت خاندان آل مسلم بودند که آنها نیز از قبیله بنی خالد تبعیت میکردند.
هنگامی که محمد خلیفه، پای به الزباره گذاشت، خود را تابع و پیرو حاکمیت آل مسلم اعلام و تأکید کرد که آنها نه برای کسب قدرت در این منطقه، بلکه برای تجارت روی به الزباره آوردهاند؛ اما اندک اندک چون تجارت آنها گسترش و نفوذ آنها در الزباره افزایش یافت، محمد خلیفه به عنوان امیر منطقه انتخاب شد تا اداره امور الزباره را برعهده گیرد؛ تا اینکه در سال 1783 میلادی فوت کرد. پس از محمد بن خلیفه، پسرش "خلیفه بن محمد بن خلیفه" بر الزباره به مدت 7 سال حاکم شد تا پس از وی "احمد بن محمد بن خلیفة" در سال 1794 میلادی و پس از آن برادرش، حاکمیت بر منطقه الزباره را به دست گیرد و در این زمان بود که آل خلیفه حاکمیت خود بر الزباره را رسما اعلام کرد. در حالیکه در آن زمان همچنان به تجارت مروارید و صید آن مشغول بودند و در تمام طول این مدت، بحرین تحت حاکمیت ایران بود و شیخ "نصر آل مذکور" نماینده ایران و حاکم ایران در بحرین به شمار میآمد.
گفته شده که آل خلیفه با آل مذکور اختلاف پیدا کرده و چون اختلافات آنها به زد و خورد انجامید، در این زد و خورد آل مذکور شکست خورده و زمینه برای حاکمیت و سلطه آل خلیفه بر بحرین با ملحق کردن الزباره به بحرین بیش از پیش افزایش یافت. به این ترتیب برای اولین بار در تاریخ، آل خلیفه به ریاست "احمد بن محمد بن خلیفه" در سال 1782 پای به بحرین میگذارد. پس از فوت احمد بن محمد بن خلیفة، پسرش "سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة" در سال 1821 میلادی ریاست خاندان آل خلیفه را بر عهده گرفت. سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة با "عبد العزیز بن محمد بن سعود" هم دوره و هم عصر بود و در این زمان عبد العزیز بن محمد، آل سعود احساء را تصرف کرده و نیروهای آل سعود به رهبری "ابراهیم بن عفیصان" موفق شده بود با محاصره الزباره، شیخ آنها سلمان را وادار به فرار به بحرین کند؛ اما در آنجا نیز از بیم نیروهای آل سعود فرار کرده و با اعلام وفاداری به پادشاه عمان، روی به سوی این کشور پادشاهی در جنوب خلیج فارس نهادند و با پادشاه آن در برابر سعودیها متحد شدند.
به همین دلیل پادشاه عمان پسر خود را به همراه آل خلیفه به الزباره فرستاد تا مقابل آل سعود درآید و توانست الزباره را از آل سعود باز پس گیرد؛ اما از آنجا که روابط پادشاهی عمان با آل خلیفه به خوبی پیش نرفت و نفوذ عمان در بحرین و الزباره افزایش یافت، این بار نوبت آل سعود که آل خلیفه در برابر آن دست دراز کند و از آن برای خارج کردن عمانیها از بحرین و الزباره کمک بخواهد و به این ترتیب عبدالعزیز بن محمد بن سعود، فرمانده سپاه خود، ابراهیم بن عفیصان را برای مقابله با عمانیها راهی الزباره و بحرین کرد.
ابراهیم بن عفیصان با اینکه عمانیها را از بحرین وادار به عقب نشینی کرد، اما در عین حال به آل خلیفه اجازه نداد وارد بحرین شده و در آن ساکن شوند و آنها را به الزباره عقب نشاند و به این ترتیب جزیره مورد ادعای آنها پس از اینکه در دست عمانیها بود، اکنون به دست آل سعود افتاد.
آل خلیفه در این اندیشه بود که از این اقدام ابن عفیصان، به عبد العزیز آل سعود شکایت کند که نیروهای آل سعود الزباره را هم تصرف کرده و آنها را واداشتند تا به منطقه "الدرعیه" کوچ کنند.
آل خلیفه تا زمان به قدرت رسیدن "سعود بن عبد العزیز" در منطقه الدرعیه ساکن بودند تا اینکه سعود در سال 1809 به دلیل خواهش و تمنای سه نفر از شخصیتهای آل خلیفه با بازگشت اهل الزباره به محل سکونت خویش موافقت کرد؛ اما به آل خلیفه اجازه بازگشت به آن را نداد و آنها را همچنان در اسارت خویش در الدرعیه نگه داشت.
در این اثنا شیخ "عبد الرحمن بن راشد آل فاضل" خواهر زاده آل خلیفه، بار دیگر روی به حاکم عمان کرد و با کمکهای مادی حاکم عمان و ارتشی که فراهم آورده بود، توانست ابن عفیصان را از بحرین خارج کند و آن را در سال 1810 میلادی بار دیگر به آل خلیفه بازگرداند.
این در حالی است که شیخ آنها سلمان بن احمد، همچنان نزد سعود بن عبد العزیز در بند بود؛ اما از آنجا که آل سعود در آن زمان درگیر دفع حمله نظامی "ابراهیم پاشا" از سوی عثمانی علیه حجاز بودند، آل خلیفه در بحرین را به حال خود رها کرده و در آن زمان آل خلیفه در شهر "الرفاع" برای خود قلعهای جهت دور ماندن از حملات کشورهای همجوار بنا کردند و این به سال 1812 میلادی واقع شد و به این ترتیب آنها در آن سال به بحرین بازگشتند.
از سال 1812 تا سال 1821 که با مرگ سلمان بن احمد و روی کار آمدن برادرش "عبدالله بن احمد" همراه بود، آل خلیفه با تجاوزات شیوخ و قبایل همجوار و منطقه مواجه بود که موفق شد آنها را دفع کند.
عبدالله بن أحمد آل خلیفة، در ابتدای حکومت خود به القطیف در عربستان حمله کرد و موفق شد، دارین و تاروت و سیهات را تصرف کند؛ اما خروج سه پسرش علیه وی و پرداختن به سرکوب آنها، تمام پیروزیهای وی را با شکست و ناکامی همراه کرد.
پس از عبدالله، نوبت "محمد بن خلیفة بن سلمان" بود که در سال 1867میلادی به ریاست آل خلیفه برگزیده شد و با خروج خود در سال 1842 موجب تقسیم آل خلیفه به دو قسمت "آل عبدالله" و "آل سلمان" شد.
محمد، بنیانگذار آل سلمان در آل خلیفه شد و از بیم قلع و قمع وی، فرزندان عبدالله به "الدمام" به عربستان سعودی گریختند؛ اما با میانجیگری فیصل بن ترکی آل سعود، دوباره وحدت ظاهری به این خاندان بازگشت.
در این دوره بود که قطر از بحرین جدا شد تا خاندان آل ثانی در این کشور سربرآورد. در واقع در دوره حاکمیت محمد بن خلیفه آل سلمان بود که "قاسم بن ثانی" علیه وی شورید؛ اما محمد ارتشی را برای سرکوب وی فرستاد که او را سرکوب کرد و وارد دوحه شد و قاسم بن ثانی را به زندان افکند. این موضوع خشم قبایل قطر و در رأس آنها قبیله "النعیم" را بر انگیخت و موجب لشکر کشی آنها به بحرین شد که با سرکوب آل خلیفه مواجه شدند. در این دوره شاهد دخالت انگلیس در امور داخلی بحرین بودیم و محمد بن خلیفه قراردادی با انگلیسیها امضا کرد که به موجب آن در مقابل دفاع انگلیس از بحرین در برابر هرگونه تجاوز، محمد بن خلیفه دست از تجهیز و آماده سازی نیروهای نظامی خود بردارد؛ اما هنگامی که شیوخ و قبایل قطر بر آل خلفیه شوریدند و محمد آنها را سرکوب کرد، انگلیسیها بهانه آوردند که محمد معاهده موجود را نقض کرد و به این ترتیب انگلیس خواستار برکناری محمد و روی کار آوردن بردارش "عیسی خلیفة بن سلمان آل خلیفه"، پدر پادشاه کنونی بحرین به جای وی شد که با موافقت عیسی مواجه شد و این سرآغاز اختلاف میان برادران شد.
شیخ "حمد بن عیسی آل خلیفه" در 28 ژانویه سال 1950 در بحرین متولد شد. پس از پایان تحصیلات اولیه در خود بحرین، برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت تا از دانشکده افسری "لیز اسکول" همشایر انگلستان در سال 1968 و "فورت لیون ورث" کانزاس آمریکا در سال 1972 در رشته علوم نظامی فارغ التحصیل شود.
حمد بن عیسی آل خلیفه در سال 1964 و در سن 14 سالگی به ولیعهدی بحرین و در 6 مارس سال 1999 پس از اعلام فوت پادشاه سابق بحرین(پدرش) به پادشاهی این کشور رسید. حکومت بحرین در سال 2002 بود که از امیرنشینی به پادشاهی تغییر نام داد. وی تاکنون چهار همسر اختیار کرده که از همسر اول خود شاهزاده "سبیکة بنت إبراهیم آل خلیفة"، دختر عمهاش دارای سه فرزند به نامهای شیخ عبدالله، نماینده شخصی پادشاه و شیخ خلیفه و شیخه نجلاء است. اما همسر دوم وی شیعی و دختر شیخ "حسن الخریش العجمی" است. وی از این ازدواج 2 فرزند به نامهای "شیخ ناصر"، فرمانده نیروهای ویژه گارد سلطنتی و "شیخ خالد" دارد. از همسر سوم وی شیخ "فیصل" که در حادثه رانندگی جان خود را از دست داد و شاهزاده نوره و شاهزاده منیره زاده شدند و سرانجام اینکه حاصل ازدواج وی با "کریمه" از خاندان "آل جبر النعیمی"، یکی از قبایل قطر نیز سه فرزند به نامهای شاهزاده حصه و شاهزاده سلمان و شاهزاده ریما بود. او در ابتدای سلطنت خود به اصلاحاتی از جمله آزادی تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، انحلال دادگاههای امنیتی و آزادی احزاب سیاسی به صورت محدود دست زد.
پادشاهان بحرین از قدیم به دلیل اینکه اکثریت مردم این کشور را شیعیان تشکیل میدهند و خاندان سلطنتی اهل تسنن هستند، سعی میکنند با انتقال جمعیت اهل تسنن کشورهای دیگر به بحرین و دادن تابعیت بحرینی به آنها، بافت جمعیت بحرین را تغییر دهند.
ساختار تشکیلات حکومت در بحرین
کشور بحرین تا
سال 1970 مصادف با 1348هـ.ش، استان چهاردهم ایران شمرده میشد. اما به سبب
توطئه انگلیس از ایران جدا شد. در آن هنگام، نماینده ویژه دبیرکل وقت، در
رأس هیئتی 5 نفره وارد بحرین شد و در 30 مارس 1970 با چند مصاحبه صوری و
گزینشی، بدون اخذ رأی از همه بحرینیها، اعلام کرد که مردم بحرین تمایل به
استقلال دارند. بدین ترتیب با صدور قطعنامه شورای امنیت مبنی بر استقلال
بحرین، این کشور از ایران جدا شد و از آن پس 16 دسامبر 1970 به عنوان «روز
ملی بحرین» شناخته شد. در آن هنگام شیخ عیسی بن سلمان آل خلیفه بر مسند
حکومت قرار داشت. در سال 1973 به فرمان امیر بحرین قانون اساسی این کشور در
109 ماده به تصویب رسید. طبق قانون اساسی، حکومت و ریاست کشور در خانواده
آل خلیفه از قبیله بنی عتبه که از عربستان به کویت و سپس به بحرین آمده
بودند موروثی است و فرزند بزرگ امیر به عنوان جانشین وی تعیین میشود.
شیخ
بحرین، حاکم علی الاطلاق و بالاترین مرجع قانونی است و اوامر او در حکم
قانون است. اعضای کابینه نخست وزیر به وسیله او انتخاب میشوند. امیر حق
نصب و عزل هر مقام مملکتی را دارد و او در مقابلِ هیچ دستگاهی پاسخگو
نیست. شیخ بحرین بر اساس قانون اساسی حق انحلال مجلس را نیز دارد.
به
موجب قانون، قوای کشور به سه قسمت تقسیم میشوند؛ قوه مقننه، قوه مجریه و
قوه قضائیه. این سه قوه از یکدیگر جدا بوده و حق دخالت در امور یکدیگر را
ندارند.
اولین مجلس این کشور در سال 1973 با 30 نماینده انتخابی
شروع به کار کرده بود؛ اما در سال 1975 با فشارهای انگلستان به بهانه اخلال
در امور کشور منحل شد. به جای آن در سال 1993، شورای مشورتی جدیدی تشکیل
یافت.
به دنبال درگذشت شیخ عیسی بن سلمان آل خلیفه، پسر ارشد وی به
نام شیخ حمد بن عیسی که ولیعهد او بود، بر مسند امیری نشست. درسال 1999
میلادی به فرمان او مجلس شورا مجدداً افتتاح گردید و عنوانهای جدید
«پادشاهی بحرین» به جای «دولت بحرین» و «پادشاه» به جای «امیر» جایگزین شد.
1- قوه مقننه
قوه
مقننه متشکل از دو مجلس شورا و مجلس نمایندگان است که هر کدام دارای چهل
عضو میباشند. اعضای مجلس شورا به فرمان پادشاه برای مدت چهار سال تعیین
میشوند و اعضای مجلس نمایندگان نیز از طریق آرای مستقیم و مخفیانه مردم
برای چهار سال انتخاب میگرذند. قوانین مصوب پارلمان نمایندگان باید به
امضای شاه بحرین برسد؛ در غیر این صورت اجرا نخواهد شد.
2 -قوه مجریه
بر
اساس قانون اساسی، کشور بحرین، دارای نظام پادشاهی مشروطه موروثی، از پدر
به پسر ارشد است. پادشاه در رأس کشور و نماینده رسمی کشور است و امانت دار
دین و کشور و سنبل وحدت ملی میباشد.
3- قوه قضائیه
در حال حاضر
دادگاههای بحرین، شامل دو دادگاه مدنی و شرعی میباشد. دادگاه مدنی به
امور مدنی، جزایی، کارگری و بازرگانی رسیدگی میکند. دادگاه شرعی از آنجا
که 75% مردم این کشور را شیعیان تشکیل میدهند، به دو بخش دادگاه شرعی
جعفری و دادگاه شرعی سنی تقسیم میشود، که طبق حقوق اسلامی به اموال شخصی
رسیدگی میکنند.[5]
4- احزاب سیاسی
در بحرین11جریان معارض سیاسی
فعالیت دارند که "جمعیت شیعیان وفاق اسلامی” بحرین از جمله بزرگترین
گروههای معارض بحرینی است که دارای 18 کرسی در پارلمان این کشور بود که در
اعتراض به اقدامات سرکوبگرانه رژیم حاکم علیه معترضین بحرینی، رسما از
پارلمان استعفا کردند.
مهمترین جریانها و احزاب معارض بحرین:
الف) جنبش احرار
این
جنبش در سال 1956(1335) تشکیل شد و در دهه 60 میلادی قیام کارگری علیه
رژیم بحرین و "جنبش معروف" را پدید آورد و از سال 1981(1362) به اقدامات
نظامی ضد دولتی متوسل شد. اعضای این جنبش را مسلمانان شیعی و سنی تشکیل
میدهند و بر اساس ایدئولوژی اسلامی و شعار "نه غربی نه شرقی" و با تکیه بر
استراتژی بسیج افکار عمومی و پرهیز از هرگونه سازش، خواهان برقراری حکومت
اسلامی در بحرین هستند. "حسین الشهابی" در حال حاضر یکی از رهبران برجسته
این جنبش به شمار میآید و "جنبش احرار" در اعتراضات اخیر بحرین حضور فعالی
داشته و در کنار جریانهای معارض دیگری چون "الوفاق" و "حق" خواستار
انحلال دولت و پارلمان و سرنگونی رژیم آل خلیفه است.
ب) جمعیت وفاق اسلامی
جمعیت
وفاق اسلامی بحرین جمعیتی سیاسی اسلامی شیعی بحرینی است که در سال
2001(1380) تأسیس شد و از جمله بزرگترین گروههای معارض بحرینی است و از
بعد تاریخی باید آن را میراث بر جنبش احرار بحرین دانست که محرک اصلی
اعتراضات سالهای 1994(1373) و 1998(1377) بود. ریاست جمعیت را هم اکنون
شیخ "علی سلمان" بر عهده دارد و دیدگاه حاکم بر جمعیت، این است که برای
ساخت کشوری پیشرفته به حاکمیت مردم در تمام مؤسسات حکومتی روی آورد و از
این حیث شعار "آزادی و عدالت و برابری را بر اساس اصول و مبادی اسلامی" سر
میدهد.
ج) جنبش حق
آن گونه که خود را معرفی میکند، "جنبش
آزادیها و دموکراسی بحرینی با گرایشهای اصلاح طلبانه" است و در کنار
الوفاق الاسلامی یکی از مهمترین و بزرگترین جنبشهای معارض بحرینی را
تشکیل میدهد. در ابتدا "حسن المشیمع" از رهبران برجسته معارض بحرینی دبیر
کل جنبش و "عیسی الجودر" معاون وی تلقی میشد که بعدها "مشیمع" به رهبری
جنبش برگزیده شد. جنبش حق در 11 نوامبر 2005(1384)میلادی تأسیس شد و باید
آن را انشقاق حاصله از جمعیت "الوفاق الاسلامی" برشمرد. اما درباره "حسن
المشیمع"، رهبر جنبش "حق" باید گفت که همزمان با اعتراضات اخیر مردم علیه
رژیم آل خلیفه، وی و جنبشش نیز پیوستن خود به اعتراضات مردمی و قیام علیه
رژیم بحرین را اعلام کرده و به سان جمعیت "الوفاق الاسلامی" خواستههایش در
انحلال دولت و پارلمان و رژیم آل خلیفه نمود پیدا میکند. "مشیمع" 63 ساله
در سال 2010(1385) به اتفاق 25 شخصیت دیگر معارض بحرینی متهم به اقدام و
تلاش جهت براندازی رژیم حاکم شد. وی را باید از جمله شخصیتهای منطقهای
حامی جمهوری اسلامی ایران دانست.
د) جمعیت الوعد(العمل الوطنی و الدیمقراطی)
اولین
جمعیت سیاسی بحرین که در سال 2001 اعلام موجودیت کرد و ادامه تاریخی جبهه
مردمی بحرین(چپ گرایان) به شمار میآید و هم چنان نیز ائتلافی از چپ گرایان
و ملیگرایان و نیروهای مستقل بحرینی تلقی میشود. این جمعیت انتخابات سال
2002(1381) را تحریم نمود، اما در انتخابات سال 2006(1385) شرکت کرد و در
انتخابات اخیر بحرین یعنی 2010 با سه نامرد مشارکت داشت.
م) جمعیت عمل اسلامی(جمعیة العمل الإسلامی)
این
جریان در اواخر دهه هفتاد میلادی تأسیس شد و در آن زمان به جریان
"شیرازیها" معروف شد که منتسب به آیت الله "محمد شیرازی" مرجع تشیع بود و
ادامه "جبهه اسلامی آزادی" بحرین به شمار میآید که در سال 1981(1362)
متهم به تلاش برای انقلاب علیه دولت وقت بحرین شد. این جریان انتخابات سال
2002 را تحریم کرد، اما در انتخابات سال 2006 شرکت کرد. اما بار دیگر
انتخابات سال 2010 را تحریم نمود.
ن) جمعیت تجمع ملی و دموکراتیک(جمعیة التجمع القومی الدیموقراطی)
نماینده
جریان بعثیها در بحرین به شمار میآید. این جریان انتخابات سال 2002 را
تحریم،اما در انتخابات 2006 شرکت کرد و در انتخابات سال 2010 با نامزد شرکت
نمود.
و) جمعیت تریبون دموکراسی پیشرو(جمعیة المنبر الدیموقراطی التقدمی)
نماینده
جریان چپ گرا در بحرین و ادامه جبهه آزادی بخش ملی بحرین است که اولین حزب
کمونیست تشکیل شده در منطقه خلیج فارس در سال 1955(1334) به شمار میآید.
این جمیعت در انتخابات 2002(1381) شرکت کرد و سه کرسی را در پارلمان به دست
آورد؛ اما در انتخابات 2006 نتوانست موفق شود.
ه) جمعیت عربی اسلامی الوسط(جمعیة الوسط العربی الإسلامی)
جریان
ناصری(منتسب به جمال عبد الناصر) و هم چنین اسلام گرایان بحرینی را در بر
میگیرد. در انتخابات سال 2002 شرکت کرد، اما هیچ یک از نامزدهایش به
پارلمان راه نیافتند.
ی) جمعیت تریبون ملی اسلامی(جمعیة المنبر الوطنی الإسلامی)
نماینده
و بازوی سیاسی جمعیت "الاصلاح" است که در دهه چهل در بحرین تشکیل شد. در
انتخابات 2002 شرکت کرد و موفق شد هشت کرسی پارلمان را به دست آورد. در
انتخابات 2006 با جمعیت الاصاله(جریان سلفیها) ائتلاف نمود و هفت کرسی را
به دست آورد و در انتخابات 2010 با هشت نامزد شرکت کرد.
ح) جمعیت اصالت(جمعیة الأصالة)
نماینده
و بازوی سیاسی "جمعیت تربیت اسلامی" است که در انتخابات 2002 شرکت کرد و
موفق شد 6 کرسی را در پارلمان به دست آورد. در انتخابات 2006 نیز با ائتلاف
با منبر الوطن الاسلامی 6 کرسی در پارلمان به دست آورد.
خ) جنبش عدالت ملی(حرکة العدالة الوطنیة)
در
پی بروز شکاف در جمعیت تجمع ملی دموکراتیک، این جمعیت تشکیل شد که جمعیت
کوچکی است که فعالان چپگرا و مستقل را در بر میگیرد و به شکلی ویژه در شهر
"المحرق" فعالیت میکند و در انتخابات 2006 نیز شرکت نمود .
ویژگیهای جنبشهای سیاسی و اجتماعی بحرین
در
گروههای اجتماعی و رهبران سیاسی که هدایت جنبش بحرین را بر عهده داشته و
یا به نحوی در تداوم مبارزه سیاسی بحرین نقش آفرین بودهاند، ویژگیهای
زیر دیده میشود:
الف) تجار مروارید با تشکیل و هدایت قیامهای
ضدانگلیسی در سالهای 1911(1290) و 1954(1333) از مؤثرترین اقشار اجتماعی
در مبارزات اسلامی بحرین به شمار میرفتند. اما پس از جنگ جهانی دوم، با
رواج مرواریدهای بدلی ژاپنی در بازار جهانی، از نفوذ تجار مروارید در
صحنههای داخلی و خارجی بحرین کاسته شد. امّا با کشف نفت، قشر جدیدی از
کارگران پدید آمدند که با توجه به اهمّیت جهانی نفت، بر نقش اجتماعی-
سیاسی آنان در صحنه داخلی بحرین نیز افزوده شد. بر این اساس نقش برجسته در
قیامهای ضد دولتی 1956، 1970، 1972و 1974(1335،1349،1351و 1335) با
کارگرانی بود که اکثریت آنان شیعه بودند .
ب) گروههای سیاسی
ملّیگرا و چپگرا هرگز قادر به ایفای نقش برجسته در رهبری قیام مردم
بحرین نشدهاند. این امر به مسلمان بودن اکثریت قریب به اتفاق مردم بحرین و
نیز سازشکاری گروههای مذکور برمیگردد. به عنوان مثال اگر چه «کمیته
اتحاد ملی» با گرایشات ناسیونالیستی در تظاهرات ضد انگلیسی 1956 (1335)نقش
ویژه داشت، ولی پس از آن با سازش برخی از رهبرانش با رژیم، کارآیی سیاسی
خود را از دست داد. امّا حضور کمرنگ گروههای ملّی و کمونیستی در جنبش مردم
بحرین نشان از آن دارد که جنبش آن سرزمین ناشی از نابسامانیهای داخلی و
نه متأثّر از دخالت کشورهای اسلامی دیگر است.
ج) در پی ناکامی
گروههای ملّی و چپ در رهبری مستمر قیام مرم بحرین، گروههای اسلامی واجدِ
نقش برتر شدهاند. در این راستا میتوان به «جنبش اسلامی آزادی بخش بحرین»
(احرار) اشاره کرد.
گروه بندی و تشریح جریانهای مهم سیاسی بحرین
الف)
جمعیتهای اسلام گرای اهل تسنن: از مهمترین جریانهای حامی دولت آل
خلیفه هستند. این جریانها عموماً از انشقاقهای به وجود آمده در سازمان
اخوان المسلمین و با تأثیرپذیری از برخی از کشورهای عربی شکل گرفتهاند.
این جریانها که در ابتدا بستر فعالیت گروههای سلفی بودند؛ بعد از سال
2001 به تدریج وارد عرصه فعالیت سیاسی شدند. مهمترین این جمعیتها
عبارتند از: 1- جمعیت منبر(تریبون) اسلامی که در واقع نماینده جریان اخوان
المسلمین محسوب میشود. 2- جمعیت اصالت اسلامی که یک جمعیت سلفی افراطی
است.
ب) جریان چپ گراها؛ چپ گراها اگر چه قدرت دهه پنجاه قرن
بیستم را ندارند؛ اما به هر شکل، بازیگران قابل توجهی را در صحنه سیاسی
بحرین در اختیار دارند. از میان این تشکلها میتوان به جمعیت عمل
دموکراسی(وعد) اشاره کرد.
ج) جریان لیبرال؛ سومین دسته فعال در
بحرین، جریان لیبرال است که با توجه به حضور قشر اقتصادی، خواهان اصلاحات
سیاسی در چارچوب اندیشه بازار اقتصادی و برنامههای الحاقی آن شامل
آزادیهای فردی و تعددگرایی سیاسی است. با وجود این، کارشناسان بحرینی
اندیشه لیبرال را همچنان در دوره تکامل جنینی خود میدانند. جمعیت میثاق
ملی، جمعیت گروه فرهنگی، جمعیت اندیشه آزاد و تجمع ملی دموکراتیک، از
مهمترین جریانهای این مشرب فکری محسوب میشوند.
د) اسلامگرایان شیعه؛
با توجه به اکثریت جمعیتی که در اختیار دارند، از همان ابتدا در صحنه
سیاسی بحرین و به ویژه در بلوک مخالفان دولت آلخلیفه حضور بالفعل
داشتهاند. بیتردید جمعیت وفاق ملی اسلامی به عنوان محبوبترین جریان
سیاسی، نه تنها مخالف نظام است، بلکه تمامی ساختار جامعه بحرین و محور
اصلی فرایند قیام مردم این کشور را در اختیار دارد.
جمعیت وفاق ملی
اسلامی بحرین در 7 نوامبر 2001 اعلام موجودیت کرد. این ساختار سیاسی،
همچنین بزرگترین جمعیت سیاسی بحرین محسوب میشود که اعضای آن به 35 هزار
نفر میرسد و محوریترین جریان سیاسی شیعه در این کشور است. بنیان گذاران
این حزب، یکصد تن از علمای شیعه بحرین، نظیر دکتر سعید شهابی، شیخ علی
سلمان، شیخ عبدالامیر الجمبری، استاد عبدالوهاب حسین و استاد حسن المشیمع
بودند. رهبر حزب الوفاق، شیخ عیسی احمد قاسم از علمای برجسته بحرین است.
ساختار تشکیلاتی وفاق شبیه به شورای عالی شیعیان لبنان(مجلس اعلای اسلامی
لبنان) است که شخصیتهای معروف شیعی عضو جریان دعوت(الدعوه) و ولایت فقیه
را در کنار شماری از سرمایه داران شیعه در خود گنجانده است.
در
اساسنامه این جمعیت تأکید شده که این جمعیت برای تأسیس دولتی نوین و مدرن
تلاش میکند؛ کشوری که در آن، حاکمیت از آن ملت به عنوان منبع اصلی حاکمیت
باشد. در بخش دیگری از اساسنامه تأکید شده است که هدف اصلی جمعیت وفاق،
تحقق اصول آزادی، عدالت و برابری در سایه دیدگاههای اسلامی برای بحرین
است.
در چارچوب همین نگاه، هم اکنون جمیعت وفاق ملی اسلامی بحرین،
محوریترین جمعیت حاضر در انتفاضه 14 فوریه بحرین محسوب میشود. همین
مسئله باعث شد تا تعدادی از رهبران این جمعیت، طی چند ماه گذشته دستگیر و
حتی به اعدام محکوم شوند. این جمعیت در بیانیهای که 22 اوت 2011 منتشر شد،
ضمن تأکید بر ادامه مبارزه برای دستیابی به حقوق ملت بحرین، خاطر نشان
کرد، رویکرد تهدیدآمیز آل خلیفه هرگز این جمعیت را از راهی که در پیش
گرفته، مأیوس نخواهد کرد.
دیگر گروههای شیعه فعال در بحرین عبارتند از:
ـ
جمعیهالترعیه؛ این گروه، شاخهای از حزب الدعوه عراق است و شیخ عیسی
قاسم، شیخ سلیمان مدنی و شیخ عبدالامیر الجمبری از بنیانگذاران آن بودند.
این جمعیت بیشتر به فعالیتهای فرهنگی میپردازد.
ـ جبهه اسلامی
برای آزادی بحرین؛ این تشکل ریشه در مبارزات اسلامی دهه 1970 و به ویژه
نهاد مذهبی «صندوق الحسین» دارد. در سال 1981 نزدیک به 70 نفر از اعضای این
جبهه پس از کسب آموزشهای نظامی و تخریبی با قصد سرنگونی دولت وارد عمل
شدند؛ ولی در این اقدام، ناکام ماندند و همگی به حبس محکوم شدند. تا پیش از
سال 1990 این تشکل پیشتاز حرکت اسلامی و نماینده بنیادگرایی اسلامی در
بحرین بود؛ اما از سال 1990 به بعد، بهتدریج خود را با دیگر مخالفان و
جریان اصلی سیاست در این کشور وفق داد و به اهداف و اصول دموکراتیک گرایش
پیدا کرد.
ـ حزبالله بحرین؛ از سال 1987 به بعد، دولت بحرین بارها
اعلام کرده است که گروهی به نام حزب الله بحرین خواهان سرنگونی حکومت آن
کشور شده است. دولت بحرین مدعی است این گروه، سه هزار نفر عضو دارد که همگی
نظامیاند و از حزبالله لبنان تغذیه میشوند و مورد حمایت ایران هستند.
گروههای مختلف شیعی در بحرین، طی اعلامیهها و بیانیههایی، وجود چنین
گروهی را رد کرده و اعلام داشتهاند اینا قدام دولت، حربهای برای ساختن
دشمن فرضی است تا ناآرامیها را به خارج منتسب کند. در گزارش سازمان
دیدهبان حقوق بشر در سال 1997 نیز آمده است: هیچ گروه مخالف بحرینی با نام
حزبالله شناخته نشده و این، اصطلاحی است که صرفاً از سوی حکومت برای
اشاره به طیف نیروهای شیعه مخالف استفاده میشود.
ـ حرکةالخلایا
الثوریه(حرکت هستههای انقلابی)؛ این جنبش از جمله حرکت سری و زیرزمینی
شیعی بحرین است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تحت تأثیر آن در
بحرین تشکیل شد.
ـ حرکةانصار الشهداء الاسلامیه(حرکت اسلامی انصار
الشهداء)؛ این حرکت مخفی و سری در اوایل دهه 1910 و تحت تأثیر انقلاب
اسلامی ایران به وجود آمد. رهبری این تشکل برعهده شیخ جمال علیالعصفور
بود. این گروه را نیز دولت کشف کرد. شیخ عصفور در سال 1980 دستگیر شد و تا
سال 1981 در بازداشت به سر میبرد که در همین سال و در بازداشت، بر اثر
مسمومیت درگذشت. حزبالعمل الاسلامی، حزب الرساله و جمعیه اهل البیت از
جمله دیگر احزاب شیعی در بحرین هستند.
همزمان با پیروزی انقلاب
اسلامی در ایران، مردم بحرین و به ویژه شیعیان آن، به صورت خودجوش
راهپیماییها و تجمعات بسیاری در حمایت از انقلاب اسلامی برپا کردند. در
سال 1979 راهپیماییهای متعددی علیه حکومت «آلخلیفه» برپا شد و طی آن،
مردم خواهان مشارکت در تعیین سرنوشت خود و تعدیل حکومت آل خلیفه بودند.
طی
سالهای اولیهانقلاباسلامی
ایران،جمعیت شیعی بحرین ظهوریک قدرت انقلابی شیعه در ایران را به
مثابه نیرویی میدیدند که می توانست در ابراز رنج هایشان آنان را یاری دهد و
این امید را پدید آورد که شیعیان حاشیه خلیج فارس دیگر تنها نیستند و
تسلیم سرنوشت نشده اند. با توجه به این امر در سال 1360 کودتایی ناموفق
برای سرنگونی نظام حاکم بر بحرین از سوی شیعیان این کشور انجام شد.[6]
حکومت
بحرین تعداد زیادی از شیعیان ایرانی مقیم بحرین را از کشورش اخراج و
بسیاری از مراکز دینی شیعیان را تعطیل کرد. عده زیادی را به بهانه بازجویی
به مدت طولانی، بازداشت و سپس به خارج تبعید کرد.
با سختگیری دولت
درباره شیعیان و حرکت های شیعی و تعطیلی مراکز دینی و فرهنگی آنان، فعالیت
اسلام گرایان از سال 1984 به بعد به سردی گرایید. پس از سقوط صدام و روی
کارآمدن دولتی شیعی در عراق در سال 1382 تا 1386 اعتراضات مختلفی در نقاط
شیعهنشین بحرین علیه تبعیض و ظلم های حکومت بحرین و اقلیت سنی نسبت به
شیعیان روی داد. همین روند اعتراض ها باعث شد شعار اسلامی شیعیان عراق با
عنوان «یک فرد، یک رأی» تبدیل به شعار اصلی شیعیان بحرین در انتخابات
پارلمانی شود و از 18 نامزد جمعیت وفاق اسلامی، 17 نفر آن ها به مجلس
بحرین راه یابند و یک شخص هم به پست معاونت نخست وزیری برسد.
اعتراض
شیعیان نسبت به حقوق اولیه و تبعیض و اعتراض جمعیت شیعی «وفاق» به رئیس
مجلس این کشور درباره مفاسد مالی و اداری برخی وزرای کابینه سنی، از جمله
موارد اعتراضی بعدی بود که نشان دهنده مصممتر شدن شیعیان بحرین به تقویت
حضور و نفوذ و تأثیرگذاری خود در ساختار سیاسی بحرین در سالهای اخیر است.
گر چه دولت بحرین، اصلاحاتی انجام داد، اما اوج این اعتراضات بعد از
بیداری اسلامی و سرنگونی چند رژیم عربی در دوره اخیر شکل گرفت. در این
دوره، مردم به صورت یکپارچهاند و با اینکه فضای سرکوب، دستگیری و کشتار
با کمک نیروهای خارجی(عربستان و بعثیهای عراق) نسبت به دورههای قبل
شدیدتر بود؛ ولی اعتراضات، به اشکال مختلف تداوم دارد. در مجموع، بیداری
اسلامی در حال حاضر در نقطه اوج قرار دارد و مردم شیعه بحرین با دقت، درایت
و حضور در صحنه با تداوم اعتراضات میتوانند حقوق از دست رفته چندین ساله
خود را به دست آورند.
تاریخچه اسلام و تشیع در بحرین
بحرین
را جزیره ایمان نامیدهاند؛ چرا که در پذیرفتن دین اسلام چهرهای وجیه در
تاریخ دارد و بیشترین نامهها را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دریافت کرده است. در
سال هفتم هجری، علاء حضرمی نامه دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به منذر بن ساوی حاکم
هجر آورد. به دنبال این دعوت، او و برخی قبایل مسلمان شدند. کسانی از
مجوسیان نیز به آیین خویش مانده و جزیه دادند. پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و
ارتداد قبایل عرب، قبیله عبدالقیس بر اسلام استوار ماندند. بحرین یکی از
اصیلترین مراکز تشیع عربی نیز به شمار میآید که پیشینه و اساس این تشیع
به حضور قبیله عبدالقیس در این منطقه بر میگردد. آنان برای فتوحات به عراق
آمده و غالباً در بصره سکونت داشتند و در جنگ جمل از امام علی علیهالسلام
حمایت کردند.
این امر نخستین آشنایی آنان با اهل بیت بود و بعدها
در هر کجا بودند، حامی مذهب تشیع شدند. نام بسیاری از سران عبدالقیس در
میان اصحاب امام علی علیه السلام و سایر امامان دیده میشود. صعصعة بن
صوحان عبدی از سوی امام علی علیهالسلام ریاست عبدالقیس کوفه را در صفین بر
عهده داشت. از صعصعه، خطبهها و اظهار نظرهای فراوانی در دست است که تشیع
او را به خوبی اثبات میکند. صعصعه در کوفه بود که به وسیله مغیره بن
شعبه و به دستور معاویه به «اوال» بحرین تبعید شد و همان جا درگذشت. وی با
انتخاب ابوبکر مخالفت و از امام علی علیهالسلام جانب داری کرد.
عمر
بن سلمه فرزند ام سلمه از سوی امام علی علیهالسلام حاکم بحرین بود. بدین
ترتیب بحرین از عصر نخست خود به تشیع گروید. پایه و اساس این تشیع، پذیرفتن
ولایت امیرمؤمنان و اهل بیت علیهم السلام است. کسانی که از عبدالقیس یا
بنی اسد در عراق یا ایران بودند، از نزدیک با تشیع امامی آشنا شدند. البته
این حرکت در بحرین به دلیل ظهور قرامطه در یک دوره با مشکل مواجه شد.
قرامطه شاخهای غیر رسمی از اسماعیلیان بودند که توانستند در سال 286 ق
شیعیان این منطقه را فریب داده و به خود جذب کنند. آنان حدود بیش از دو قرن
بر بحرین تسلط داشتند. امّا مجدداً درسال 464 هـ.ق با روی کارآمدن دولت
عیونیهای شیعی که منتسب به عبدالقیس از ربیعه بن معد بودند، ریشه جریان
افراطی قرامطه گری در بحرین خشکیده شد.
در قرن پنجم و ششم هجری
قمری، در سایه دولت عیونی به تدریج یک تحول مهم فرهنگی، مذهبی صورت گرفت؛
به طوری که از اواخر قرن ششم هجری عالمان فرهیختۀ بحرینی را در مراکز علمی
شیعه، در عراق حاضر مییابیم. برخی از آنان چنان پایه بلندی در دانش شیعی
به دست آوردند که در شمار شخصیتهای به نام جهان اسلام درآمدند. از جمله
آنها کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی(م 679) میباشد که امروزه
مزارش در بحرین زیارتگاه شیعیان است.
حضور علما و فرهیختگان شیعی
در بحرین باعث شد که بحرین اولاً به عنوان یکی از مراکز اصلی شیعه محسوب
شود، به گونهای که در معجم البلدان تصریح میشود که در «قرن ششم و هفتم
تمامی ساکنان بحرین شیعه هستند و اگر غیر شیعی یافت شود، غریبه است».
ثانیاً به لحاظ علمی و داشتن فرهیختگان در زمره مناطق تأثیرگزار بحرین به
شمار آید. در دهه سوم قرن دهم با حمله پرتغالیها، بحرین به مدت یک قرن تحت
سیطره آنان درآمد؛ اما درسال 1031 هـ.ق شاه عباس صفوی با بیرون راندن
پرتغالیها، بر بحرین سیطره یافت و بحرین جزء سرزمین ایران شد؛ اما اغلب،
حاکمان محلی عرب داشت.
در دوران صفویه با اعلام تشیع امامی از سوی
دولت جدید ایران، بسیاری از عالمان بحرینی راهی ایران شده و در جهت
تأثیرگزاری تشیع بحرین بر ایران نقش بسیار زیادی داشتند. در این دوره بحرین
به طور کامل در اختیار شیعیان قرار گرفت و علمای شیعه در نقش قضاوت، حسبه و
اقامه جمعه مشغول فعالیت شدند. همچنین این امر موجب انتقال فرهنگ مکتوب
شیعه که در کتابخانههای بحرین بود، به ایران شد. از سوی دیگر، حضور شیعیان
بحرین مانع از پیشرفت خوارج عمان در جزیره العرب بود. در این دوره طی چند
دهه، خوارج عمان همواره به بحرین یورش برده و گاه بر آن غلبه کرده و به
آزار شیعیان میپرداختند.
در سال 1152 نادرشاه آنجا را از خوارج
گرفت و به آل مسکور سپرد و از آن زمان، شیعیان بحرین اندک اندک رو به
استقلال رفتند. بعدها این خاندان با خاندان آل خلیفه درگیر شده و بحرین در
اختیار آل خلیفه قرار گرفت، که البته تحت نام و پرچم ایران حکومت میکردند.
ازسال 1253 آل خلیفه با انگلیسیها هم پیمان شدند و این دیار میان سلطه
ایران و استعمار انگلیس و آل خلیفه اداره میگردید. از زمانی که دولت سنی
آل خلیفه با حمایت انگلیس به قدرت رسید، شیعیان بحرین که غالباً در روستاها
زندگی ساده و سختی داشتند، به طور کامل عقب نگاه داشته شده و تمام تلاش
دولت معطوف به محدود کردن آنان بوده و حتی در این راستا با اعطای تابعیت به
اعراب غیر بحرینی، سعی در شکستن ترکیب جمعیت و پایین آوردن درصد جمعیت
شیعه در این کشور کردند. البته با تمام تلاشهایی که انجام دادهاند هم
اکنون نیز حدود 75% مردم این کشور شیعه هستند.
آنچه از پیشینه
شیعیان بحرین گفته شد، نشان میدهد این کشور زمانی به طور کامل در اختیار
شیعیان بوده است؛ به طوری که تا صد و پنجاه سال پیش، گزارشی از اینکه غیر
شیعه در بحرین سکونت داشته باشد، در دست نیست و آنچه مهم است، این است که
در طول فراز و نشیبهای تاریخ، در درون جامعه بحرین، تشیع امامی به صورت
استوار و مستمر حضور داشته است.[7]
وضعیت اقتصادی شیعیان
از
دهه 1990 تاکنون بیکاری مهمترین عامل ناآرامی به ویژه در میان جوانان
شیعه بوده است. آمارهای رسمی، میزان بیکاری را 15% اعلام میکنند؛ در حالی
که آمارهای واقعی، به خصوص در میان شیعیان بسیار بالاتر از این میزان است.
به رغم نبود آمارهای مشخص از تعداد بیکاران شیعه، بسیاری معتقدند که در دهه
آینده چنانچه اقدامات سیاسی در زمینه اصلاح بازار کار انجام نگیرد، شیعیان
در این زمینه بیشترین مشکل را خواهند داشت. مشکلات ناشی از بیکاری، وضعیت
شیعیان را به شدت تحت تأثیر قرار داده که مهمترین آن استخدام رو به کاهش و
دستمزد اندک است.
از بین 84 هزار شغل ایجاد شده در بخش خصوصی میان
سالهای 1990 تا 2002 میلادی، دستمزد 67 هزار شغل کاهش یافته و بیش از 80%
از این مشاغل نصیب کارگران خارجی شده است. در روستاهای فقیر که غالباً
جمعیت آنها را شیعیان تشکیل میدهند، مشکلات اقتصادی، اجتماعی، مثل بیکاری و
فقر و حتی مشکلات بهداشتی رو به افزایش است. به گونهای که روستاهای
فقیرنشین شیعه به خرابههای حاشیهای تبدیل شده و ساکنان آن ناچار به ترک
آن میشوند. هزینه نگهداری، خرید و اجاره ساختمان نیز در سالهای اخیر به
شدت بالا رفته است. بنا به اظهارات یک نماینده، حکومت به مدت 26 سال از
ثروت عمومی سوء استفاده کرده است.[8]
به طور کلی، نگاهی گذرا به
وضعیت استخدام در بخش عمومی که دولت بر آن سیطره کامل دارد، نشان میدهد که
شیعیان سهم چندانی در آن ندارند. مناصب عالی و مشاغل حساس مثل نیروهای
مسلح و وزارت دفاع، تحت سیطره خانواده حاکم است.
بر اساس گزارش سال
2003 میلادی مرکز حقوق بشر بحرین، از 572 منصب عمومی و عالی، تنها 101
منصب یعنی 18% و از 47 منصب عالی در حد وزیر و مدیرکل فقط 10 منصب یعنی 21%
به شیعیان تعلق دارد. شیعیان در این نظام به هیچ وجه نمیتوانند عهده دار
مناصب عالی حکومتی مثل وزارت دفاع، خارجه، دادگستری و کشور شوند.[9]
شیعیان و جایگاه سیاسی آنها در کشور
بحرین
با داشتن اکثریت 75% شیعی، در میان کشورهای عربی، بیشترین درصد جمعیت شیعی
را درخود جای داده است. اما به رغم اینکه شیعیان اکثریت جمعیت بحرین را
تشکیل میدهند، حضور کمرنگی در کابینه داشته و تحت حاکمیت اقلیت سنی قرار
دارند. آنها به شکل فزایندهای خود را به لحاظ سیاسی در حاشیه و به لحاظ
اجتماعی محروم احساس میکنند. حکومت آل خلیفه از هرگونه تحرک سیاسی، مشارکت
و ایفای نقش آنان جلوگیری میکند. طی سالهای گذشته، هر گاه شیعیان تلاش
کردهاند از راههای مشروع، مسالمت آمیز و دموکراتیک، پوسته حکومتی تبعیض
آمیز را بشکنند، مورد سرکوب قرار گرفتهاند.
از مجموع 20
وزارتخانه، فقط سه وزارتخانه غیر مهم در دست شیعیان است که عبارتند از: کار
و امور اجتماعی، بهداری و بازرگانی. این درحالی است که خانواده حاکم، (آل
خلیفه) بیش از صد منصب از مجموع 572 منصب عالی حکومتی را به خود اختصاص
داده است. از جمله: 24 منصب از 47 منصب در سطح وزارت، 15 منصب از 30 منصب
عالی وزارت کشور، 6 منصب از 12 منصب عالی وزارت دادگستری، 7 منصب از28 منصب
عالی در وزارت دفاع. البته پس از انتخابات سال 2002 میلادی، اکثریت مردم
بحرین(شیعیان) در اعتراض به محدودیتهای سیاسی، انتخابات را تحریم کردند.
از پیامدهای این اعتراضات این بود که در انتخابات پارلمانی اخیر(2006)
شیعیان 18 کرسی از40 کرسی پارلمان بحرین را به خود اختصاص دادند و برای
اولین بار درتاریخ بحرین، یک فرد شیعی معاون نخست وزیر و نمایندهای دیگر
به عنوان وزیر امور خارجه دولت انتخاب شد که نگرانی رهبران سنی بحرین را
تشدید کرد.[10]
منبع: رسا
انتهای پیام/ ح . ا