SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
«شیعه نیوز»: امام علی(علیه السلام) در خطبه هشتاد و چهارم نهج البلاغه می فرمایند: «شگفتا! پسر آن زن بدنام در ميان مردم شام نشر مىدهد كه من اهل مزاح هستم. مردى شوخ طبع، كه مردم را سرگرم شوخى مىكند. حرفى به باطل گفته! و سخنى به گناه انتشار داده است. آگاه باشيد بدترين گفتار، دروغ است. او سخن مىگويد و دروغ مىگويد، وعده مىدهد و تخلف مىنمايد، درخواست مىكند و اصرار مىورزد، اگر از او چيزى درخواست شود بخل مي كند، به پيمان خيانت مىنمايد و پيوند خويشاوندى را قطع مىكند. به هنگام نبرد سر و صدا راه مىاندازد و تهيج و تحريص مىنمايد (اما اين سر و صدا) تا هنگامى است كه دست به شمشيرها نرفته، در اين هنگام براى رهائى جانش بهترين و بزرگترين نقشهاش آن است كه جامهاش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد (تا از كشتن اوچشمپوشى شود)! آگاه باشيد به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و سرگرمى باز مىدارد، ولى او را فراموشى آخرت از گفتن سخن حق باز داشته است. او حاضر نشد با معاويه بيعت كند جز اينكه از او مزدى بدست آورد و در برابر از دست دادن دينش بهایى گرفت.
زمخشرى در كتاب«ربيع الابرار» مىنويسد: مادر عمرو عاص(نابغه) نام داشت، وى اسيرى بود كه (عبد الله بن جدعان) او را خريده بود. او زنى آلوده و بى باك و بى پروا بود، عبدالله وى را آزاد ساخت. «ابو لهب»، امية بن خلف،هشام بن مغيره، «ابو سفيان» و عاص بن وائل با او آميزش كردند عمرو متولد شد، هر كدام از اين چند نفر مدعى بودند كه عمرو فرزند اوست، ولى مادرش با اينكه عمرو به ابوسفيان از همه شبيهتر بود گفت: عمرو فرزند عاص است و اين به خاطر كمكهاى مالى بود كه عاص به او مىنمود. ابو سفيان همواره مىگفت: من ترديد ندارم كه عمرو فرزند من است زيرا از نطفه من منعقد گرديده است!...
عاص بن وائل كه به ظاهر پدر عمرو خوانده شد، از دشمنان سرسخت پيامبر و از كسانى بود كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را استهزا مىنمود و آيه (انا كفيناكالمستهزئين) درباره او و همكارانش نازل شد. عاص از قبیله بنی سهم قریش بود و یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا در مکه به شمار میرفت. برای آزار پیامبر هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا را می دیدند آن شعرها را با صدای بلند می خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر می شدند. از این رو رسول خدا چنین دعا فرمود:«خداوندا! عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخش را به شعر بگویم. پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعنت کن.»
هنگامی که نخستین گروه از مسلمانان برای گریز از آزار مشرکان، به حبشه هجرت کردند، بزرگان قریش عمروعاص را به سرپرستی گروهی به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانان را تسلیم کند؛ ولی نجاشی نپذیرفت و عمرو عاص و همراهانش دست خالی بازگشتند.
عمرو عاص از کسانی بود که در مسجدالحرام، شکمبه شتری را بر سر رسول خدا انداختند. وی سرانجام اندکی پیش از فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شد و به این شرط که بدیهای گذشتهاش بخشوده شود با رسول خدا بیعت کرد. پیامبر پس از مسلمان شدن عمرو، او را به فرماندهی سریه ذات السلاسل و پس از آن به جمعآوری زکات مردم عمان منصوب کرد.
عمرو عاص در دوران خلافت ابوبکر و عمر از نزدیکترین افراد به آنان محسوب میشد و در فتح شام از فرماندهان سپاه بود. در دوران عمر مدتی والی فلسطین شد و سپس مامور فتح مصر گردید. پس از فتح مصر خودش والی آنجا شد و تا چند سال پس از مرگ عمر در این سمت باقی بود. عثمان او را عزل کرد و او به فلسطین بازگشت. از آن پس عمرو عاص در زمره منتقدان عثمان قرار گرفت و به ندرت به مدینه میآمد.
پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و همه کاره دستگاه معاویه شد. وی بسیار باهوش و از زیرکان عرب بود و تمام زیرکی و هوش خود را برای مقابله با امام علی(علیه السلام) به کار گرفت؛ چنان که وی را فتنهانگیز اصلی جنگ صفین دانستهاند. ماجرای حکمیت نیز با حیله عمروعاص شروع و با حیله او به فرجام رسید.
عاص در اسلام به «ابتر» معروف بود زيرا همو بود كه درباره پيغمبر به قريش گفت: به زودى اين«ابتر» خواهد مرد و خاطرهاش فراموش خواهد شد. اين حرفرا مىزد چون رسول خدا پسر نداشت. پروردگار سوره «كوثر» را نازل فرمود كه «ان شانئك هو الابتر» (دشمن تو ابتر خواهد بود). عمرو نيز از كسانى بود كه همواره در مكه پيامبر را مىآزرد و سنگ سر راه او مىريخت، چون مىدانست نيمه شبها پيغمبر براى طواف مىرود و ممكن است در كوچههاى تاريك صدمه ببيند. او از نفراتى است كه در بين راه به زينب دختر رسول خدا هنگام مهاجرت حمله كرد و او را كتك زدند، به طورى كه جنين زينب سقط شد و رسول خدا از اين موضوع سخت ناراحت گرديد و به آنها نفرين نمود. و همو است كه اشعار فراوانى در مذمت پيامبر گفت و به بچههاى مكه مى آموخت تا هنگامى كه پيامبر(صلی الله علیه وآله) از جایى عبور مىكرد با صداى بلند بخواندند و همو بود كه اموريت يافت زمامدار حبشه را بر ضد مسلمانان مهاجر به آن كشور بشوراند.
امام(علیه السلام) با جمله «ان يمنح القرم سبته» اشاره به جريانى كرده است كه بين او و عمرو در صفين اتفاق افتاده است، چه اينكه عمرو به هنگام جنگ، ناگهان با امام(علیه السلام) روبرو شد و مشاهده كرد كه الان ضربتى از (علیه السلام) به او خواهد رسيد كه به عمرش پايان خواهد داد، راهى جز اين به خاطرش نرسيد كه خود را از مركب بزير افكند و عورت خويش را مكشوف سازد، او مىدانست در اين صورت امام(علیه السلام) به او كارى نخواهد داشت چنين كرد و امام از او روى گردانيد و اين لكه ننگ براى هميشه در تاريخ زندگى او ثبت شد!
«اما و الله انى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت: به خدا سوگند ياد مرگ مرا از بازى باز مىدارد» ابن ابى الحديد در اين مورد فصلى گشوده و راجع به مزاحهایى كه خلاف شرع نباشد مطالبى آورده است و درباره امام(علیه السلام)مىنويسد: چنانكه در تاريخ زندگى على(علیه السلام) در زمان پيغمبر(صلی الله علیه وآله) تأمل گردد مىيابيم كه وى از مزاح و شوخى بر كنار بوده نه در كتاب شيعه و نه سنى و نه از قول محدثاندر اين مورد مطلبى نيامده است.
همچنين در زمان زمامدارى ابو بكر و عمر در كتابهاى تاريخ از اينمطلب سخنى به ميان نيامده و در زمان عثمان هم مثل سابق بوده است. پس جائى براى سخن عمرو عاص باقى نمىماند و شايد عمرو عاص اين كلمه را از گفته(عمر) اقتباس كرده، در صورتي كه منظور عمر اين بوده كه امام(علیه السلام)د اراى اخلاقى نرم و طبعى انعطاف پذير است نه اينكه او مزاح است. امام(علیه السلام) فراغتى نداشت تا اهل مزاح باشد. آنها با آن دشمنى اگر در امام عيب پيدا مىكردند اشاعه مىدادند، وانگهى اين خود مدح امام است نه مذمت او. و اگر امير المؤمنين(علیه السلام) سخت كوشش مىكرد كه دشمنانش ندانسته به مدح او بپردازند راهى بهتر از اين يافت نمىشد. در واقع آنها با عيبجوئى منزلت و مقام امام(علیه السلام) را بالا بردند. امام(علیه السلام) داراى ذوقى لطيف و اخلاقى نرم و ملايم و چهرهاى بشاش، سخنى نيكو و قيافهاى گشاده بود و اين از فضائل و خصائص اوست. (شرح ابن ابى الحديد، جلد 6 از صفحه 328 تا 337)
عمروعاص پس از شهادت محمد بن ابی بکر از سوی معاویه حاکم مصر شد و بر این سمت باقی بود تا در سال 43 هجری درگذشت.
منبع: مهر
انتهای پیام/ ح . ا